وفایی مهابادی

وفایی مهابادی

شمارهٔ ۷۰

۱

مرا تحیر از آن زلف و روی و نرگس مست است

دو شب، دو روز، دو نرگس، به شاخ گل که شنیده؟

۲

چرا ز تاب جمالت عرق گرفته عذارت؟

که روز روشن و بر برگ لاله ژاله چکیده

۳

ز غیرت لب و روی تو کیست نا شده رسوا

شکر به آب نگشته است گل قبا ندریده

۴

شهید زلف توام بوسه ای ببخش از آن لب

که میل شربت تریاک کرده مار گزیده

۵

هوا عبیر فشان است و باد غالیه بار است

مگر به طره ی جانان نسیم صبح وزیده

۶

ز جان هر دو جهان گلبنی به ناز سرشتند

در او ز عکس جلال و جمال نور دمیده

۷

شکفت گل به درآورد و صد بهشت برین شد

تو آن درخت گلی نورسیده و نور دو دیده

۸

چه غم به کوی تو گرد سر تو گشته «وفایی»

که عندلیب بهشتی به شاخ سدره پریده

تصاویر و صوت

نظرات