مسعود سعد سلمان

مسعود سعد سلمان

شمارهٔ ۲۴۴ - نکوهش بروج دوازده گانه

۱

ازین دوازده برجم رسید کار به جان

که رنج دیدم از هر یکی به دیگر سان

۲

حمل سرود نوا شد به من همی شب و روز

چنانکه بختم ازو گشت رنجه و پژمان

۳

بداد ثور بسی شیر اول و آخر

به یک لگد که برو زد بریخت ناگاهان

۴

چو شخص جوزا هر دو شدند جفت به هم

نخست کرت زادند بهر من احزان

۵

همیشه سرطان با من به هر کجا که روم

همی رود کژ و ناچار کژ رود سرطان

۶

اسد بسان اسد سهمگین و خشم آلود

همی بخاید بر من ز کین من دندان

۷

ز سنبله همه داس آمدست قسمت من

اگر چه دانه او هست قسمت دگران

۸

عجب ز میزان دارم از آن که روزی من

به گاه دادن بر سخته می دهد میزان

۹

مرا چو عقرب عقرب همی زند سر نیش

که درد آن نشود به ز دارو و درمان

۱۰

همیشه قوس به من بر به سان قوس به زه

همی زند به دلم بر زِ اَندُهان پیکان

۱۱

ز جدی هست فزون رنج من از آنکه به دل

چریده سبزه لهوم ز روضه امکان

۱۲

عجب ز دلو همی آیدم که نوبت من

تهی برآید از چاه و من چنین عطشان

۱۳

ز حوت خاری جسته ست مر مرا در حلق

که هر زمان کنم از درد او هزار افغان

۱۴

چنین دوازده دشمن که مر مراست کراست

که با همه ز یکی خویشتن نداشت توان

۱۵

به حکمشان کم و بیش توانگر و درویش

ز امرشان بد و نیک رعیت و سلطان

۱۶

بدین دوازده دشمن بگو چگونه زید

اسیر دل شده مسعود سعدبن سلمان

تصاویر و صوت

دیوان مسعود سعد سلمان به تصحیح رشید یاسمی - مسعود سعد سلمان - تصویر ۴۹۳
دیوان مسعود سعد سلمان با مقدمهٔ رشید یاسمی - مسعود سعد سلمان - تصویر ۳۵۲
دیوان اشعار مسعود سعد به تصحیح و اهتمام دکتر مهدی نوریان - ج ۱ - مسعود سعد سلمان - تصویر ۵۵۸

نظرات