
مسعود سعد سلمان
شمارهٔ ۱۱ - ناله از روزگار
۱
دست بر زخم من فلک نگشاد
تا درین سمج بی درم نه ببافت
۲
کس چو من گوهری به نظم نسفت
کس چو من حله ز نثر نبافت
۳
از چنین کارهای بی ترتیب
دل من خون شد و جگر بشکافت
۴
سخن خوب و نغز طوطی گفت
خلعت و طوق مشک فاخته یافت
۵
دل به تیر عنا نباید خست
جان به تف بلا نباید تافت
۶
نه سهی سرو گشت هر چه دمید
نه غنیمت گرفت هر که شتافت
تصاویر و صوت



نظرات