مسعود سعد سلمان

مسعود سعد سلمان

شمارهٔ ۱۴۳ - شکوه از سعایت ابوالفرج

۱

بوالفرج شرم نامدت که بجهد

به چنین حبس و بندم افکندی

۲

تا من اکنون ز غم همی گریم

تو به شادی ز دور می خندی

۳

شد فراموش کز برای تو باز

من چه کردم ز نیک پیوندی

۴

مر تو را هیچ باک نامد از آنک

نوزده سال بوده ام بندی

۵

زآن خداوند من که از همه نوع

داشت بر تو بسی خداوندی

۶

گشته او را یقین که تو شده ای

با همه دشمنانش سوگندی

۷

چون نهالیت بر چمن بنشاند

تا تو او را ز بیخ برکندی

۸

وین چنین قوتی تو راست که تو

پارسی را کنی شکاوندی

۹

وآنچه کردی تو اندرین معنی

نکند ساحر دماوندی

۱۰

تو چه گویی چنین روا باشد

در مسلمانی و خردمندی

۱۱

که کسی با تو در همه گیتی

گر یکی زین کند تو نپسندی

۱۲

هر چه در تو کنند گنده کنی

ای شگفتی نکو خداوندی

۱۳

به قضایی که رفت خرسندم

نیست اندر جهان چو خرسندی

۱۴

کرده های تو ناپسندیده ست

تا تو زین کرده ها چه بربندی

۱۵

زود خواهی درود بی شبهت

بر تخمی که خود پراکندی

تصاویر و صوت

دیوان مسعود سعد سلمان به تصحیح رشید یاسمی - مسعود سعد سلمان - تصویر ۷۰۲
دیوان مسعود سعد سلمان با مقدمهٔ رشید یاسمی - مسعود سعد سلمان - تصویر ۵۲۱
دیوان مسعود سعد سلمان به تصحیح رشید یاسمی تاریخ چاپ ۱۳۶۲ شمسی - مسعود سعد سلمان - تصویر ۷۰۵
دیوان اشعار مسعود سعد به تصحیح و اهتمام دکتر مهدی نوریان - ج ۲ - مسعود سعد سلمان - تصویر ۳۱۰

نظرات

user_image
عدنان العصفور
۱۳۹۹/۰۹/۱۸ - ۲۰:۳۸:۰۶
پارسی را کنی شکاوندی از انجا که هرچه گشتم ندیدم کسی معنی مصرع را گفته باشد لازم دانستم انرا بنویسم این بیت دو نکته درخور دارد یکی اینکه ایرانیان از ایام قدیم همه ایرانیان را پارسی میدانستند و خود را ایرانی و پارسی میدانستند دیگر شکاوندی به چم اهل شکاوند کوه است در زمان مسعود سعد در سیستان داستان بسیار معروفی از جنگ رستم با شکاوندیان بود کشاهی بنام بهرونه در هندسر در کوه شکاونده دژی استوار ساخت و تبهکاران و دزدان و جادوگران را گرد خویش بیاورد در روزگار فریدون نریمان به جنگ انان رفت و انان سنگی از بالای کوه پرتاب کردند و اورا کشتند زال و سام نیز هرچه رزم اوردند نتوانستند تا رستم به کودکی نام انان شنید و چون بارزگانی به ان دژ رفت چکیده داستان در مجمل التواریخ امده است و شباهتی تام با داستان کک کوه زاد دارد اینک مسعود سعد میگوید چگونه مرا که پارسی و ازاده ام به گونه شکاوندیان مینهی