
مسعود سعد سلمان
شمارهٔ ۵۴ - ستایش پادشاه
۱
ملکا جهان ز عدل تو به نوبهار ماند
کف راد تو بدین ابر زمین نگار ماند
۲
تو بزرگ شهریاری و که دید شهریاری
که ز جمع شهریاران به تو شهریار ماند
۳
تو شکار شیر خواهی و بدان نشاط جویی
که شکار گه ز خون راست به کارزار ماند
۴
چو به حمله باز دست تو به تیغ تیز یازد
همه رزمگه به چشم تو به مرغزار ماند
۵
همه کار ملک مخصوص به کارکرد رایت
همه کارکرد رای تو به روزگار ماند
۶
چو ز آتش شکوه تو جدا شود شراری
دل دشمن تو خواهم که بدان شرار ماند
تصاویر و صوت




نظرات