
مسعود سعد سلمان
شمارهٔ ۶۳ - ایام شادخواری
۱
ای بسا شب که تا به روز سپید
متعجب ز من بماند اختر
۲
به چپ و راست سیلها راندم
به قدح ز آن گداخته گوهر
۳
با رخ و زلف ساقیان ما را
یاد نامد ز لاله و عبهر
۴
به هم آمیخته شد اندر گوش
نوش ساقی و لحن خنیاگر
۵
ساغر می شده به رنگ و به بوی
چشم را شمع و مغز را مجمر
۶
یک زمان شد به یکدگر گفتیم
چو بدیدیم روی یکدیگر
۷
تن ز مستی همی نپاید پای
دل ز شادی همی برآرد پر
تصاویر و صوت




نظرات