
مسعود سعد سلمان
شمارهٔ ۶۵ - خنده جام و گریه شمشیر
۱
اگر بخندد در دست من قدح نه عجب
که بس گریست فراوان به دست من شمشیر
۲
همه به آهو ماند ز تو جز انگشتان
که لعل گشتست از عکس من چو پنجهٔ شیر
۳
چو دست حنا بسته ست دست ار زنگین
از آن نداری در دست خویش ساغر زیر
۴
اگر چه هستم تشنه بی می من از کف تو
نمی ستانم کز روی تو نگردم سیر
۵
از آنکه دست تو بر جای جرعه گیرد جام
به حرص در کشم آن جرعه ای که ماند زیر
تصاویر و صوت



نظرات