
مسعود سعد سلمان
شمارهٔ ۷۰ - حسب الحال
۱
منم امروز بسته در سمجی
چشم بر دوخته چو مار گریز
۲
هست پیراهنی و شلواری
نیست بر هر دو نیفه و تیریز
۳
بر جهان دارم و روا دارم
گر بپیمائیم به کون قفیز
۴
راضیم گر مرا به هر دینار
بدهد روزگار نیم پشیز
۵
ابلهی کن برو که بره فروش
بره نفروشدت به عقل و تمیز
۶
چیز باید که کار در عالم
حیز دارد که خاک بر سر حیز
۷
تن بده قلب را که در گیتی
زر همه روی گشت و از ارزیز
۸
آنچه یابی به شکر باش به شکر
وانچه داری عزیز دار عزیز
۹
کانچه کم شد چنان نیابی بیش
وانچه گم شد چنان نیابی نیز
تصاویر و صوت




نظرات