
مسعود سعد سلمان
شمارهٔ ۱۴ - صفت محمد نایی
۱
لحن نای محمد نایی
ارغنونی بود به تنهایی
۲
چون به سر نای او درافتد دم
شاد گردد دلی که دارد غم
۳
نغمه او چو جان بیفزاید
گر نثارش کنند جان شاید
۴
راحت آن ساعتست کو از خشم
مهره بازی کند به پلک دو چشم
۵
امر و نهی از امارتش خیزد
زر و در از عبارتش ریزد
۶
مطربان را به جمله گرد آرد
پرده از پیش صفه بردارد
۷
ناصر کل دوان شود هر سو
لت و سیلی روان شود هر سو
۸
آن خر کون دریده بیرو را
بزند . . . خواره بانو را
۹
زین همه زخم و چوب بند و جرس
غرض او بر آش باشد و بس
۱۰
گر نه زین روسبی و آن گنده
نبود حاصلی مگر خنده
۱۱
قلتبان چون گرفت خشم و لجاج
زود گردد روان ز هر سو کاج
۱۲
چون ببیند ز خره دانگانه
جمله دارد فدای او خانه
۱۳
در همه حال سیم دارد دوست
قلتبانی از آتش عادت و خوست
تصاویر و صوت




نظرات