مسعود سعد سلمان

مسعود سعد سلمان

شمارهٔ ۶۵ - صفت یار رگ زده گوید

۱

خود را چرا رگ زدی بی علتی

ای آنکه هست خون رگت جان من

۲

دانسته ای که خون تو جان منست

زین روی را بریخته ای خون ز تن

۳

یا از برای آن زده ای تا شوی

بر رگ زدن دلیر چو من در سخن

۴

برگ گلست دست تو آری بتا

بر برگ گل درست شود رگ زدن

تصاویر و صوت

دیوان مسعود سعد سلمان با مقدمهٔ رشید یاسمی - مسعود سعد سلمان - تصویر ۵۳۶
دیوان مسعود سعد سلمان به تصحیح رشید یاسمی تاریخ چاپ ۱۳۶۲ شمسی - مسعود سعد سلمان - تصویر ۷۱۸
دیوان اشعار مسعود سعد به تصحیح و اهتمام دکتر مهدی نوریان - ج ۲ - مسعود سعد سلمان - تصویر ۳۲۸

نظرات