
میلی
شمارهٔ ۹۰
۱
کو بخت آنکه یار شکایت ز من کند
چندانکه مدعی نتواند سخن کند
۲
گردد هزار تازه گرفتار، ناامید
گر شکوهای دلم ز تو پیمانشکن کند
۳
گر بیم سرگرانی او نیست غیر را
منعم چرا ز همرهی خویشتن کند
۴
آن طالعم کجاست که از پهلوی رقیب
قتل مرا بهانهٔ برخاستن کند
۵
او میکند سوال و زبان در جواب او
از اضطراب دل نتواند سخن کند
۶
میلی هزار حیف که آن می پرست را
ذوق شراب، ساقی هر انجمن کند
نظرات