
میلی
شمارهٔ ۹۳
۱
چو مرا به بزم بیند، زمیان کنار گیرد
عجب است کاین قدرها، ز من اعتبار گیرد
۲
ز تپیدن دل خود، شب هجر در عذابم
که غمت نمیتواند که در آن قرار گیرد
۳
ز دل رمیدهٔ من، عجب است عالمی را
که چو صید خون گرفته، ره آن سوار گیرد
۴
به رهش نه ناصح آمد، ز پی نصیحت من
که به این بهانه او هم، سر راه یار گیرد
۵
ز سر گناه میلی بگذر، مگیر بروی
که عنان چون تو مستی، نه به اختیار گیرد
نظرات