
میرداماد
شمارهٔ ۱۶
۱
چنین که شور تو در ساخت دماغ من است
ز شغل درد تو کی مرگ هم فراغ من است
۲
مگو که شعله آهم نسوزد انجم را
که بر جبین مه اینک نشان داغ من است
۳
رساند خواهی اگر جرعه ای به ما باری
کنون که آتش سوزنده در سراغ من است
۴
خیال را دل و اندیشه را جگر سوزد
ازین شراب که در ساغر دماغ من است
۵
به جای برگ کنون شعله بر دهد اشراق
از آن درخت که نشوش ز فرع باغ من است
نظرات