
غروی اصفهانی
شمارهٔ ۳۱
۱
تنها نه منم به کمند هوا
من رام رکوب العشق هویٰ
۲
از من نه عجب که گنه کارم
وصفی الله عصی فغویٰ
۳
جز اشک و سرشک من از دل من
من حدّث عن قلبی و رویٰ؟
۴
رنجور ترا بهبودی نیست
اذ لیس لداء الحب دوا
۵
شد ملک عراق پر از آشوب
ز سرود حجازی و شور و نوا
۶
تو روح روان منی جانا
نکنی ز چه حاجت بنده روا
۷
نه ز گریه مرا چشمی بینا
نه ز سوز غمت گوشی شنوا
۸
ای شاخ گل تر من رحمی
بر مفتقر بی برگ و نوا
تصاویر و صوت

نظرات