غروی اصفهانی

غروی اصفهانی

شمارهٔ ۴۰

۱

از جان بگذر جانان بطلب

آنگاه ز جانان جان بطلب

۲

با قلب سلیم اسلام بجو

پس مرتبۀ سلمان بطلب

۳

از فتنهٔ شرک جلیّ و خفیّ

ایمن چه شوی ایمان بطلب

۴

در وادی فقر بزن قدمی

پس دولت بی پایان بطلب

۵

گر گنج حقائق می طلبی

از کنج دل ویران بطلب

۶

ور گلشن خندان می جوئی

چشمی ز غمش گریان بطلب

۷

گر بادۀ خام ترا باید

ای دل جگر بریان بطلب

۸

گر همت خضر ترا باشد

سرچشمۀ جاویدان بطلب

۹

سوز غم و ساز سخنرانی

از مفتقر نالان بطلب

تصاویر و صوت

نظرات