محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۲۱۸

۱

حسن روزافزون او ترسم جهان برهم زند

فتنه‌ای گردد زمین و آسمان برهم زند

۲

هرچه دوران در هم آرد از پی آزار خلق

در زمان آن فتنه آخر زمان برهم زند

۳

فرد چون پیدا شود غارتگر عشقش ز دور

گرد او جمعیت صد کاروان برهم زند

۴

اینک می‌رسد شورافکنی کز گرد راه

قلب دلها بر درد صفهای جان برهم زند

۵

لعبتان صد جا کنند از حسن صد هنگامه گرم

چون رسد آن بت به یک لعبت جهان برهم زند

۶

چون کند نازش کمان دلبری را چاشنی

قلب صد خیل از صدای آن کمان برهم زند

۷

از دو لب خوش آن که من جویم به ایما بوسه‌ای

در قبول آهسته چشم آن دلستان برهم زند

۸

کس چه می‌دانست کز طفلان اندک دان یکی

کشور دانائی صد نکته دان برهم زند

۹

عقل کی می‌گفت کاید مهر پرور کودکی

چون برون از خانه چندین خانمان برهم زند

۱۰

کی گمان می‌بردمی کان شمع فانوس حجاب

چون ز عرفان دم زند صد دودمان برهم زند

۱۱

صد ره اسباب ملاقات سگش از خون دل

محتشم گر در هم آرد پاسبان برهم زند

تصاویر و صوت

هفت دیوان محتشم کاشانی ـ ج ۲ (شامل دیوان های شبابیه، صبائیه، جلالیه، نقل عشاق، ضروریات و معمیات) به کوشش عبدالحسین نوایی و مهدی صدری - علی بن احمد محتشم کاشانی - تصویر ۱۳۷

نظرات