محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۳۶۹

۱

آن پری را گوهر عصمت ز کف شد حیف حیف

آفتابی بود نورش برطرف شد حیف حیف

۲

طرح یک رنگی فکند آن بت بهر بد گوهری

گوهر یک دانه هم رنگ خزف شد حیف حیف

۳

آن کمان ابرو که کس انگشت بر حرفش نداشت

تیر طعن عیب جویان را هدف شد حیف حیف

۴

آن که کام از لعل او جستن بزر ممکن نبود

گنج تمکینش به نادانی تلف شد حیف حیف

۵

آن که خواندش مادر ایام فرزند خلف

عاقبت دل خوش کن صد ناخلف شد حیف حیف

۶

نوگلی کز صوت بلبل پنبه‌اش در گوش بود

واله چنگ و نی و آواز دف شد حیف حیف

۷

محتشم از درد گفتی آن چه در دل داشتی

کوش هر بی‌درد این در را صدف شد حیف حیف

تصاویر و صوت

نظرات