
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۴۰۰
۱
زخم نگهت نهفته خوردم
پنهان نگهی دگر که مردم
۲
شد عقل و زمان مستی آمد
خود را به تو این زمان سپردم
۳
تیر نگهم زدی چو پنهان
راهی به نوازش تو بردم
۴
میگشت لبم خضاب اگر دوش
دامن گه گریه میفشردم
۵
از زخم اجل کشندهتر بود
از دست تو ضربتی که خوردم
۶
دل بیتو شبی که داغ میسوخت
تا صبح ستاره میشمردم
۷
ای هم دم محتشم در این بزم
صاف از تو که من حریف دردم
تصاویر و صوت

نظرات