محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۴۳۰

۱

به دشمن یارئی در قتل خود از یار می‌فهمم

اشارتها که هست از هر طرف در کار می‌فهمم

۲

ازین بی‌وقت مجلس بر شکستن در هلاک خود

نهانی اتفاق یار با اغیار می‌فهمم

۳

چو پرکارانه طرح قتل من افکنده آن بدخو

که آثار غضب در چهره‌اش دشوار می‌فهمم

۴

به می‌خوردن مگر هر دم ز مجلس می‌رود بیرون

که پی پرکاری امشب در آن رفتار می‌فهمم

۵

چو نرگس بس که امشب یار استغنار کند با من

سرش گرمست از پیچیدن دستار می‌فهمم

۶

به نامحرم نسیمی دارد آن گل صحبت پنهان

من این صورت ز رنگ آن گل رخسار می‌فهمم

۷

ز عشق تازه باشد محتشم دیوان نگارنده

چو مضمونها که من زان کلک مضمون بار می‌فهمم

تصاویر و صوت

نظرات