مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

شمارهٔ ۱۰۱

۱

گشاید از در میخانه هر در کاسمان بندد

مبادا در بروی هیچ کس پیر مغان بندد

۲

بدشمن عهد یاری یار ما محکم چنان بندد

که نتواند بکوشش بگسلد با دوستان بندد

۳

چه حاجت تیغ بندد بر میان کز شوق میمیرم

بقتلم چون میان نازک آن نازک میان بندد

۴

جفاکارند خوبان سهی قد وای بر مرغی

کزین نازک نهالان بر نهالی آشیان بندد

۵

سرم رفت از زبان بر باد شمع‌آسا خوشا آنکس

که در هر محفل آمد گوش بگشاید زبان بندد

۶

بخونم چون نغطاند خدنگ آن شکار افکن

که بر خاک افکند صد صید تازه بر کمان بندد

۷

چه فیضم از بهار حسن او رسم قدیمست این

که چون فصل گل آید باغ را در باغبان بندد

۸

نیم پی بستگی مشتاق هرگز از دو زلف آن

گره پیوسته از کارم گر این بگشاید آن بندد

تصاویر و صوت

نظرات