
مشتاق اصفهانی
شمارهٔ ۱۱۶
۱
می دو چشم تو ندانم ز چه پیمانه زدند
که ره دین و دل عاقل و دیوانه زدند
۲
توئی آنشمع که هر شام ملایک تا صبح
در هوای تو پروبال چو پروانه زدند
۳
کشم از دیر چسان پا که در آن مغبچگان
ره دین و دلم از جلوه مستانه زدند
۴
خسرو ملک جنونم بر من مجنون کیست
کاول این قرعه بنام من دیوانه زدند
۵
سوخت جامی ز می عشقم و پیداست که چیست
حال آنان که از این می دوسه پیمانه زدند
نظرات