
مشتاق اصفهانی
شمارهٔ ۱۲۸
۱
کسیکه دور شدت چون ز آستان میرد
به آنکه بر درت از جور پاسبان میرد
۲
شهید میرد اسیر قفس چه رشک برد
بطایری که چو میرد در آشیان میرد
۳
کسیکه زنده عشقست جاودان باقیست
وگرنه دارد اگر صدهزار جان میرد
۴
زبس بمرغ چمن هجر گل بود دشوار
بهار ناشده آن به که در خزان میرد
۵
اجل نمیکشدش خسته تو بیماریست
که جان دهد چو بدست تو جانستان میرد
۶
مبر ز عاشق و منشین به ابوالهوس نه رواست
ز هجر و وصل تو این زنده ماند آن میرد
۷
نهان بکنج غمت بیتو داد جان مشتاق
چو آن غریب که در گوشه نهان میرد
نظرات