مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

شمارهٔ ۱۳

۱

ز زلفش تارک جانم بود پیوند هر مو را

به صد تیغ جفا نتوان بُرید از هم من و او را

۲

جفای آسمان کم بود عشاق بلا جو را

نمود از وسمه آن مه لاجوردی طاق ابرو را

۳

ز حرمان زلال وصل او در وصل او سوزم

نمی‌باشد گیاه تشنه‌ای جز من لب جو را

۴

نه بالین در شب هجران او نه بستری دارم

چه سان بر سنگ نگذارم سر و بر خاک پهلو را؟

۵

چه جوید دل به جز سرگشتگی از حلقهٔ زلفش

ز چوگان غیر ازین ناید که سرگردان کند گو را

۶

ز غیرت کرده خم پشت مه نو را تعال‌الله

چه نیکو بسته معمار ازل آن طاق ابرو را

۷

گهی گیرد به تحریک رقیبان دامنش ورنه

نهانی هست با مشتاق ربطی آن سگِ کو را

تصاویر و صوت

نظرات