مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

شمارهٔ ۱۳۶

۱

نه هر مهی روش مهرگستری داند

نه هر که خواجه شود بنده پروری داند

۲

هزار شیوه بکار است دلربایان را

نه هر که برد دلی رسم دلبری داند

۳

بآن صنم ره و رسم وفا چه آموزم

که مهر خود روش ذره‌پروری داند

۴

خوشست ناله و فریاد دادخواهانش

وگرنه خسرو من دادگستری داند

۵

بجام و آینه تا ننگرند آخر کار

نه جم جمی نه سکندر سکندری داند

۶

دلم ربود و رخ از من نهفت و حیرانم

که نیست او پری و شیوه‌پری داند

۷

گرت دلیست بمعشوق و دلستانی ده

که قدر گوهر یکدانه گوهری داند

۸

خبر ز عشق ندارد کسی که رونق دهر

ز گردش فلک و ماه مشتری داند

۹

غنی ز سیم و زر از فیض مستیم ورنه

گدای کوی مغان کیمیاگری داند

۱۰

کشد زاده خود را ز کین مدار طمع

که آسمان پدری خاک مادری داند

۱۱

مپرس از ستم یار جز ز من مشتاق

که هم پری زده خوی به پری داند

تصاویر و صوت

نظرات