
مشتاق اصفهانی
شمارهٔ ۱۳۷
۱
بوسهای دوش ز لعل تو براتم دادند
مرده بودم ز غمت آب حیاتم دادند
۲
کام تلخیست که بردم ز غمش در ته خاک
ثمری کآخر از آن شاخ نباتم دادند
۳
تشنه در بادیه عشق به خون غلتیدم
چه شد از دیده تر شط فراتم دادند
۴
پایبست توام از تن نکنم شکوه چه سود
گیرم از این قفس تنگ نجاتم دادند
۵
برنخیزم شوم ار خاک نظر کن به رهت
چهقدر صبر و چه مقدار ثباتم دادند
۶
در سواد خط مشکین لب او پنهان داشت
چون خضر آنچه نشان در ظلماتم دادند
۷
مفلس عشق ترا جز تو نباید چه کنم
نقد کونین گرفتم به زکاتم دادند
۸
رهبرم گشت ز هر رنگ به بیرنگی ذات
نشئه گرمی صدرنگ صفاتم دادند
۹
خاک شو خاک که من بر سر آن کو مشتاق
چون شدم پست علو درجاتم دادند
نظرات