مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

شمارهٔ ۱۴

۱

بامید چه جان از تن برآید ناتوانی را

که گاه مرگ بر بالین نه بیند مهربانی را

۲

بکس گر روی حرفی هست یار نکته دانی را

بود آسان بیان کردن بحرفی داستانی را

۳

زبان بی‌زبانی‌ها اگر نه ترجمان باشد

که خواهد کرد یارب عرض حال بی‌زبانی را

۴

ننالم هرگز از جورش برای امتحان آری

چو او سنگین دلی میخواست چون من سخت جانی را

۵

چه دشوار است کندن زان چمن دل بلبلی کورا

به صدخون جگر بر گلبنی بست آشیانی را

۶

دگر طاقت ندارم باشد آخر جور را حدی

سرت گردم کسی آزرده چند آزرده جانی را

۷

بود وقت اینکه مشتاق از جفایت جان دهد تا کی

توانایی بود تا چند آخر ناتوانی را

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات و قصائد و رباعیات مشتاق به کوشش حسین مکی - مشتاق - تصویر ۳۵

نظرات