
مشتاق اصفهانی
شمارهٔ ۲۰۰
۱
جز آنکه کرد ز عشقت خراب خانه خویش
کدام مرغ ز هم ریخت آشیانه خویش
۲
سزد چو لیلی و مجنون من و تو گر نازیم
ز حسن و عشق بعهد خود و زمانه خویش
۳
به بحر عشق منم آن صدف که نیست مرا
بجز کف تهی از گوهر یگانه خویش
۴
بمزرعی که نروید ز بیم برق گیاه
کنم برای چه در زیر خاک دانه خویش
۵
تو بحر فیضی و مشتاق تشنه لب آبی
بر آتشش بزن از لطف بیکرانه خویش
نظرات