مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

شمارهٔ ۲۳۰

۱

چو فارغ در گرفتاری ز جور خار و خس باشم

همان بهتر که در گلشن نباشم در قفس باشم

۲

نگیرد چون غبارم دامن منزل بود یکسان

اگر از ره‌نوردان گاه پیش و گاه پس باشم

۳

ز عشقم سرخوش و فارغ ز هر دشمن نیم مستی

که در اندیشه روز از شحنه و شب از عسس باشم

۴

بخاتم گو مده صیاد مرغ بی‌پروبالم

که باشم در حصار عافیت تا در قفس باشم

۵

نمیخواند به بزمم یار و نه میراندم از در

نه مقبولم نه مردودم نمیدانم چه کس باشم

۶

بجولانگاه او کو قوت دستی که چون گردد

عنان‌کش بر سرم او را عنان‌گیر فرس باشم

۷

نه اکنون از غمت در چار موج اشکم افتاده

که عمری شد درین گرداب سرگردان چو خس باشم

۸

نمیگیرد بکس مشتاق آن نامهربان الفت

گرفتم اینکه من عاشق نباشم بوالهوس باشم

تصاویر و صوت

نظرات