مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

شمارهٔ ۲۶۷

۱

میرم چو ز من دور شود آن بت دلجو

ربط تن و جان است به هم ربط من و او

۲

از بی‌کسی‌ام نیست شکایت که بود بس

با داغ توام الفت و با درد توام خو

۳

در دادن جان حاجت سعی اجلم نیست

بس باشدم ایمایی از آن گوشه ابرو

۴

چندان که تکلم نکند آن لب خاموش

دارد به حریفان سخن آن چشم سخنگو

۵

گم گشته دلم را طلبد از خم آن زلف

جویند و نیابند گر از حلقه گیسو

۶

تنها نه منم بسته زلفت که بسی هست

جان در بن هر تارش و دل در سر هر مو

۷

بارد همه طراری از آن طره پرفن

ریزد همه عیاری از آن نرگس جادو

۸

گر زان که کشم از غم عشقت نه‌ای آگاه

زان روز که من دیده‌ام آن عارض نیکو

۹

بنگر که شود صورت عالم به تو روشن

در آینه‌ای آئینه روی آینه رو

۱۰

خوش آنکه خرامی تو سوی گلشن و مشتاق

چون سایه فتد در پی آن قامت دلجو

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات و قصائد و رباعیات مشتاق به کوشش حسین مکی - مشتاق - تصویر ۱۴۰

نظرات