
مشتاق اصفهانی
شمارهٔ ۲۶۸
۱
ای صبا صبحدم چونرسی سوی او
حال من عرضه ده با سگ کوی او
۲
مدتی شد که من از آن گلم بیخبر
تا رسد غافلم از کجا بوی او
۳
از خطش شد مرا دوخته چاک دل
بخیه زد آخر این چاک را موی او
۴
آگهی کز مژه خون دل جوشدم
گرزمی دیده لالهگون روی او
نظرات