
مشتاق اصفهانی
شمارهٔ ۲۷۰
۱
چو ماه چارده دارم نگاری چاردهساله
که رخسارش بود ماه و خطش بر گرد مه هاله
۲
درین گلشن زیاد از ساغر حسن تو بود آن می
که ساقی ریخت در جام گل و پیمانه لاله
۳
نباشم چون خموش از جور او با این دل مسکین
چه برمیخیزد از آه و چه برمیآید از ناله
۴
خوش آن دم کز چمن مست آیی و از تاب میریزد
ز رخسارت عرق زان سان که از گلبرگ تر ژاله
۵
ندانی گرچهها آمد ز تیغت بر دلم بنگر
که خون میریزد از مژگان تر پرگاله پرگاله
۶
نشاط طبع اگر جویی رو از میخانه جو کآنجا
می یکساله از دل میبرد اندوه صدساله
۷
به صحرا میرود آن آهوی مشکین چه خوش باشد
زمانی کاید و مشکین غزالانش ز دنباله
۸
عروس فکر بکرم فارغ از وصف است کاین دختر
ز نیکویی ندارد حاجت تعریف دلاله
۹
رباید بوسهای گر ز آن لب شیرین زند دردم
لب مشتاق از شیرینی آن شهد تبخاله
تصاویر و صوت

نظرات