
مشتاق اصفهانی
شمارهٔ ۲۷۲
۱
دلم را یار پیش ما شکسته
به پای گلبن این مینا شکسته
۲
سرشکم قطره صاحب شکوهست
که صدره شوکت دریا شکسته
۳
متاعی بهتر از جنس وفا نیست
کسادی قدر این کالا شکسته
۴
دلی روز جزا باید درستی
که امروز از غم فردا شکسته
۵
چه سازد دل بآن مژگان خونریز
که نشتر در رگ خارا شکسته
۶
بود آن مومیائی عشق کز وی
دلت یابد درستی ناشکسته
۷
ز چشمم میچکد خون تا بکویت
کرا خاری دگر در پا شکسته
۸
چه کار اید ز من در عشق مشتاق
چه دل دستم چو دستم پا شکسته
نظرات