
مشتاق اصفهانی
شمارهٔ ۲۷۸
۱
تا کی کند یار، از من کناره
افغان ز گردون، آه از ستاره
۲
او را که آبی، بر سردم نزع
چون صبح یابد، عمر دوباره
۳
داند دل ما، ز آندل چه دیده است
آن شیشه کامد، بر سنگ خاره
۴
زین بحر خونخوار مردان گذشتند
در فکر کشتی ما بر کناره
۵
افغان ز غربت کز سنگ چون جست
در دم سر آمد عمر شراره
۶
بیدردیم کشت از عشق خواهم
جان شرحه شرحه دل پاره پاره
۷
زین محرمی آه با او ز حد رفت
سرگوشی غیر چون گوشواره
۸
مهدیست گردون، کارام یکدم
طفلان نگیرند، زین گاهواره
۹
کاری ندارد، جان دادن ما
زآن گوشه چشم، بس یک اشاره
۱۰
تا کی کشم ناز، زین چارهسازان
خوش آنکه بگذشت، کارش ز چاره
۱۱
مشتاق آریش، دربر اگر تو
جز او زهر کس، گیری کناره
نظرات