مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

شمارهٔ ۲۹۱

۱

نه چون سرو است آزادی مرا زین گلشن ای قمری

که دارم چون تو طوق بندگی بر گردن ای قمری

۲

کشد سرو از کفت چون سرو من گردامن ای قمری

ننالی چون به این زاری که می‌نالم من ای قمری

۳

من و تو از دو سرو آتش به جان گردیده‌ایم اما

ترا مأواست در گلشن مرا در گلخن ای قمری

۴

ترا برده است سروی دل مرا سرو قباپوشی

بیا نالیم ما گاهی تو و گاهی من ای قمری

۵

نه گل رسم وفا دارد نه سرو آیین دلجویی

چه نفع از ناله‌ای بلبل چه سود از شیون ای قمری

۶

نباشد در لباس اظهار سوز دل هم از غیرت

برآر این جامه خاکستری را از تن ای قمری

۷

به ما از ناله ما سرو ما کی سر فرود آرد

به روز ما و تو یارب نیفتد دشمن ای قمری

۸

به جان مشتاق را زد تا کدامین سرو قد آتش

که باز از سوز دل شد با تو گرم شیون ای قمری

تصاویر و صوت

نظرات