
مشتاق اصفهانی
شمارهٔ ۲۹۸
۱
زین چه خوشتر که درین معرکه بسمل باشی
نه که حسرتکش یک زخم ز قاتل باشی
۲
از ره دیر و حرم روی به دل کن تا چند
به غلط ره روی و طالب منزل باشی
۳
من که در کشتی طوفانیم از شورش بحر
باشم آگه نه تو کآسوده ساحل باشی
۴
ایکه ناکرده عمل طالب اجری تا چند
تخم ناکاشته جوینده حاصل باشی
۵
دست گیرد مگرت جذبه لیلی ورنه
تا ابد گرد صفت از پی محمل باشی
۶
ز اهل معنی چو به دعوی نتوان کشت چه سود
زانکه چون نقطه درین دایره داخل باشی
۷
دل خود آب کن از آتش حسرت مشتاق
چند درمانده این عقده مشکل باشی
نظرات