
مشتاق اصفهانی
شمارهٔ ۳۱۵
۱
بهر چه ز پرده برنمیآیی
کز لطف به چشم درنمیآیی
۲
پنهانی و آشکار میبینم
پیدایی و در نظر نمیآیی
۳
از کف ندهم چو عمر دامانت
دانم چو روی دگر نمیآیی
۴
ز آن مانده تهی ز سروت آغوشم
کز سرکشیم به سر نمیآیی
۵
کامم چو نمیدهی بود یکسان
گر میآیی و گر نمیآیی
۶
از صول توأم چه سود گر خویشم
ناساخته بیخبر نمیآیی
۷
مشتاق نمیروی به کوی او
یک ره که به چشم تر نمیآیی
نظرات