مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

شمارهٔ ۵۵

۱

اشکم بود آن گل که گلابش همه خونست

چشمم بود آن چشمه که آبش همه خونست

۲

آن چشمه بود عشق که آبش همه خونست

جامیست محبت که شرابش همه خونست

۳

با غیر تو ساغر کشی و من کشم از رشک

آن جام لبالب که شرابش همه خونست

۴

روید چه گل از گلشن عشق تو که این باغ

باغیست که باران سحابش همه خونست

۵

رنگین ز حنا نیست که آن پنجه خونریز

چون پنجه قصاب خضابش همه خونست

۶

رحم است به مهجور تو کز دیده خونبار

شب ریخته در بستر خوابش همه خونست

۷

راند فرس آهسته که از خون شهیدان

هرجا که رود تا به رکابش همه خونست

۸

خون گشته دل ما که ز شوق تو زند جوش

بحریست که در جام حبابش همه خونست

۹

از چرخ مجو کام که در ساغر مینا

شهدش همه زهر است و شرابش همه خونست

۱۰

یارب چه بود حاصل گلچین محبت

از چیدن آن گل که گلابش همه خونست

۱۱

من چشمه حیوان طلب و تشنه لبم عشق

افکنده در آن دشت که آبش همه خونست

۱۲

دانی ز غمت کیست درین میکده مشتاق

مستی که به ساغر می نابش همه خونست

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات و قصائد و رباعیات مشتاق به کوشش حسین مکی - مشتاق - تصویر ۴۹

نظرات