
مشتاق اصفهانی
شمارهٔ ۴۲
۱
دشمن که برغم بخت وارون منست
یار تو و یار دل محزون منست
۲
می در قدحش ز شک گلگون منست
می نیست که با تو میخورد خون منست
نظرات