
مولانا
بخش ۱۵۱ - دعا کردن بلعم با عور کی موسی و قومش را از این شهر کی حصار دادهاند بی مراد باز گردان و مستجاب شدن دعای او
بلعم با عور را خلق جهان
سغبه شد مانند عیسی زمان
سجدهٔ ناوردند کس را دون او
صحت رنجور بود افسون او
پنجه زد با موسی از کبر و کمال
آنچنان شد که شنیدستی تو حال
صد هزار ابلیس و بلعم در جهان
همچنین بودست پیدا و نهان
این دو را مشهور گردانید اله
تا که باشد این دو بر باقی گواه
این دو دزد آویخت از دار بلند
ورنه اندر قهر بس دزدان بدند
این دو را پرچم به سوی شهر برد
کشتگان قهر را نتوان شمرد
نازنینی تو ولی در حد خویش
الله الله پا منه از حد بیش
گر زنی بر نازنینتر از خودت
در تگ هفتم زمین زیر آردت
قصهٔ عاد و ثمود از بهر چیست
تا بدانی کانبیا را نازکیست
این نشان خسف و قذف و صاعقه
شد بیان عز نفس ناطقه
جمله حیوان را پی انسان بکش
جمله انسان را بکش از بهر هش
هش چه باشد عقل کل هوشمند
هوش جزوی هش بود اما نژند
جمله حیوانات وحشی ز آدمی
باشد از حیوان انسی در کمی
خون آنها خلق را باشد سبیل
زانک وحشیاند از عقل جلیل
عزت وحشی بدین افتاد پست
که مر انسان را مخالف آمدست
پس چه عزت باشدت ای نادره
چون شدی تو حمر مستنفره
خر نشاید کشت از بهر صلاح
چون شود وحشی شود خونش مباح
گرچه خر را دانش زاجر نبود
هیچ معذورش نمیدارد ودود
پس چو وحشی شد از آن دم آدمی
کی بود معذور ای یار سمی
لاجرم کفار را شد خون مباح
همچو وحشی پیش نشاب و رماح
جفت و فرزندانشان جمله سبیل
زانک بیعقلند و مردود و ذلیل
باز عقلی کو رمد از عقل عقل
کرد از عقلی به حیوانات نقل
تصاویر و صوت



نظرات
رهام
Hamishe bidar
بیبسواد
Hamishe bidar
بیبسواد
یلدا ی.
رضا از کرمان
پاسخ به یلدای گرامی ضمن تشکر وتایید آیات ارایه شده از سوی همیشه بیدار حضرت مولانا در ابیات آخر به فرموده جنابعالی دیدگاه مردمان معاصر خود که بر اساس مفاد ونظر فقهی در جامعه نشات گرفته را عنوان میکند ولی این نکته حایز اهمیت است که ایشان هرگز موضوع را تایید یا تکذیب نکرده و باید توجه داشته باشیم در جای جای مثنوی برای توضیح وبسط دادن پیامهای اخلاقی وعرفانی ناگزیر به استفاده از تمثیلات گوناگونی گشته واز یک منظر به نوعی شاهکار واعجاز نموده ، تا شنونده به مفهوم پیام ایشان نزدیک شود ومطلب را بتواند هضم وفهم کند مثل همین جا که میگوید خر اگر چه برای انسان آنروز بسیار حیوان مفید وکاربردی است وکشتن آن برای آدمی مفید فایده نیست (لا اقل برای مسلمانان مصرفی ندارد)ولی زمانی که وحشی میگردد و برای صاحبش یا دیگران مزاحمت ایجاد میکند وخطر آفرین میگردد علیرغم اینکه به واسطه خوی حیوانی وعدم دانش نمیتواند این توحش را از خودش دور کند انسان مجاز وناگزیر میگردد که اورا بکشد کشتن در اینجا بصورت مجاز وتمثیل آورده شده با نگاهی به ابیات قبلی متوجه میشویم که منظور ایشان این است که حیوانات وحشی بدلیل اینکه با انسان مانوس نیستند نسبت به حیوانات دست آموز واهلی دارای رتبه ومقام کمتری هستند انسان کنایه از اولیا الله وحیوانات کنایه از مردمان است وبرداشت بنده این است که آدمیانی که از نصایح واندرز اولیا وبزرگان متوحش میشوند وتن به پند وموعظه نمیدهند هلاک میگردند واشاره ای به آیه ۴۹ سوره مدثر دارد که خداوند میفرمایند که( تبهکاران) گویی همانند خران گریزانی هستندکه از شیران درنده میگریزند حال منظور چیست؟ درآموزه های حضرت مولانا در باره عقل مطالب متعارض ومختلف وجود دارد گاهی آن را خوار وگاهی دارای مرتبه قلمداد میکند یا به گفته دیگر عقل ممدوح وعقل مذموم ونکته دیگر این است که از نقطه نظر حکما ما دارای دو عقل هستیم یکی عقل نظری ودیگری عقل عملی عقل نظری یا علمی به مجموعه دانش وتجربیات هرکس گفته میشود که اکتسابی است مثلا ما میفهمیم که چه چیزهای برای ما مضر است و عقل عملی زمانی کاربردی میشود که ما به اندوخته های علمی وتجربی خود جامعه عمل بپوشانیم بگذریم که در مثنوی انواع دیگر عقل مثل عقل جزیی ،عقل معاش، قوه ادراک قدسی،قوه شیطنت وهوش تزویر، عقل ایمانی وعرشی و عقل کلی یا عقل کل نیز اشاره شده وبا تمثیلات مشابه مطلب برای شنونده باز گردیده است که در اینجا صرفا به همین بسنده میکنم برگردیم به موضوع ، کشتن حیوانات وحشی که با آدمی مانوس نیستند وبعضا برای ما خطرناکند مباح شده پس آنانی که با وجود دانش از دم روحانی اولیای خدا گریزانند نیز مدهور الدمند وکشتنش مباح است باز هم کنایه از کشتن عقل مذموم است و تمامی این ابیات قبلی را حالا کشتن خر یا کافران را بر سبیل تمثیل برای بیت آخر آورده که میفرماید باز عقلی کو رمد از عقل عقل کرد از عقلی،به حیوانات نقل یعنی ان عقل آدمی که از عقل کل یا خرد خداوندی بگریزد درواقع به مرتبه حیوانیت سقوط کرده وباید آنرا کشت چون نه تنها برای شخص مفید نیست بلکه ضرر نیز در پی دارد . البته طبق مفاد کتب فقهی فقط کشتن کافران حربی واسارت زن وفرزندانشان مجاز ومباح است وگرنه در گذشته واکنون کفار با مسلمانان مراوده ،تجارت وهمزیستی حالا نه شاید مسالمت آمیز داشته ودارند وباز تاکید میکنم که به کار بردن تمثیلات از طرف مولانا یا سایر ادبا دلیل بر موافقت یا مخالفت با اصل موضوع نیست وشاید خود بنده هم به نوعی با حضرتعالی هم عقیده و هم نظر باشم بدلیل اینکه اسلام با شعار صلح ودوستی پا به منصه ظهور گذاشت ولی کاملا اینگونه نبود ولا اقل رفتار مسلمانان در فتح ایران و فجایع مندرج در کتب تاریخی خود گواه وشاهد این ماجراست در صورتی که پارسیان هیچگاه کافر نبودند ومعتقد به آیین زردشت وپیرو کتاب اوستا بوده ویا حد اقل کافر حربی نبودند والله اعلم شاد وخرم باشید