مولانا

مولانا

بخش ۱۷۱ - عزم کردن شاه چون واقف شد بر آن خیانت کی بپوشاند و عفو کند و او را به او دهد و دانست کی آن فتنه جزای او بود و قصد او بود و ظلم او بر صاحب موصل کی و من اساء فعلیها و ان ربک لبالمرصاد و ترسیدن کی اگر انتقام کشد آن انتقام هم بر سر او آید چنانک این ظلم و طمع بر سرش آمد

۱

شاه با خود آمد استغفار کرد

یاد جرم و زلت و اصرار کرد

۲

گفت با خود آنچ کردم با کسان

شد جزای آن به جان من رسان

۳

قصد جفت دیگران کردم ز جاه

بر من آمد آن و افتادم به چاه

۴

من در خانهٔ کسی دیگر زدم

او در خانهٔ مرا زد لاجرم

۵

هر که با اهل کسان شد فسق‌جو

اهل خود را دان که قوادست او

۶

زانک مثل آن جزای آن شود

چون جزای سیئه مثلش بود

۷

چون سبب کردی کشیدی سوی خویش

مثل آن را پس تو دیوثی و بیش

۸

غصب کردم از شه موصل کنیز

غصب کردند از من او را زود نیز

۹

او کامین من بد و لالای من

خاینش کرد آن خیانتهای من

۱۰

نیست وقت کین‌گزاری و انتقام

من به دست خویش کردم کار خام

۱۱

گر کشم کینه بر آن میر و حرم

آن تعدی هم بیاید بر سرم

۱۲

هم‌چنانک این یک بیامد در جزا

آزمودم باز نزمایم ورا

۱۳

درد صاحب موصلم گردن شکست

من نیارم این دگر را نیز خست

۱۴

داد حق‌مان از مکافات آگهی

گفت ان عدتم به عدنا به

۱۵

چون فزونی کردن اینجا سود نیست

غیر صبر و مرحمت محمود نیست

۱۶

ربنا انا ظلمنا سهو رفت

رحمتی کن ای رحیمیهات رفت

۱۷

عفو کردم تو هم از من عفو کن

از گناه نو ز زلات کهن

۱۸

گفت اکنون ای کنیزک وا مگو

این سخن را که شنیدم من ز تو

۱۹

با امیرت جفت خواهم کرد من

الله الله زین حکایت دم مزن

۲۰

تا نگردد او ز رویم شرمسار

کو یکی بد کرد و نیکی صد هزار

۲۱

بارها من امتحانش کرده‌ام

خوب‌تر از تو بدو بسپرده‌ام

۲۲

در امانت یافتم او را تمام

این قضایی بود هم از کرده‌هام

۲۳

پس به خود خواند آن امیر خویش را

کشت در خود خشم قهراندیش را

۲۴

کرد با او یک بهانهٔ دل‌پذیر

که شدستم زین کنیزک من نفیر

۲۵

زان سبب کز غیرت و رشک کنیز

مادر فرزند دارد صد ازیز

۲۶

مادر فرزند را بس حقهاست

او نه درخورد چنین جور و جفاست

۲۷

رشک و غیرت می‌برد خون می‌خورد

زین کنیزک سخت تلخی می‌برد

۲۸

چون کسی را داد خواهم این کنیز

پس ترا اولیترست این ای عزیز

۲۹

که تو جانبازی نمودی بهر او

خوش نباشد دادن آن جز به تو

۳۰

عقد کردش با امیر او را سپرد

کرد خشم و حرص را او خرد و مرد

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 532

نظرات

user_image
الهه
۱۳۹۲/۰۳/۱۰ - ۰۶:۰۴:۱۸
او کامین من بد و لالای منخاینش کرد آن خیانتهای منیعنی چه
user_image
محمد علی لطفی
۱۳۹۷/۰۹/۲۶ - ۱۲:۳۱:۰۴
با سلام و تشکر از مطالعه نکردن کامنتهای اینجانب در پستها فبل لطفی. !؟.آیا موافق یا مخالف یاممتنع با نظرات اینجانب در صفحات قبلی وجود ندارد؟.آیا با رای گیری میتوان شاگرد اول یا اآخر را انتخاب کرد؟ پس تکلیف "دموکراسی " چه میشود؟.چرا مسئولین محترم رسیدگی نمیکنند؟ !
user_image
ما را همه شب نمی برد خواب
۱۳۹۷/۰۹/۲۶ - ۱۴:۵۴:۰۷
فکر خوبیه گنجور کاش امکان رای دادن به حاشیه ها رو هم اضافی کنی لطفا زحمت بکش
user_image
گمنام
۱۳۹۹/۰۴/۲۳ - ۲۳:۰۴:۰۳
بنام خدادر
پاسخ خانم الهه:میگه اون فرمانده که امین من بود و به هرکس جز من لا میگفت و دست رد میزد اخرش اینطور از کار درومد و به کنیزم تجاوز کرد. دلیلش اعمال خودم بود که باعث کار او شد وگرنه ان فرمانده اهل خیانت بمن نبود