مولانا

مولانا

بخش ۷۷ - خلق الجان من مارج من نار و قوله تعالی فی حق ابلیس انه کان من الجن ففسق

۱

شعله می‌زد آتش جان سفیه

که آتشی بود الولد سر ابیه

۲

نه غلط گفتم که بد قهر خدا

علتی را پیش آوردن چرا

۳

کار بی‌علت مبرا از علل

مستمر و مستقرست از ازل

۴

در کمال صنع پاک مستحث

علت حادث چه گنجد یا حدث

۵

سر آب چه بود آب ما صنع اوست

صنع مغزست و آب صورت چو پوست

۶

عشق دان ای فندق تن دوستت

جانت جوید مغز و کوبد پوستت

۷

دوزخی که پوست باشد دوستش

داد بدلنا جلودا پوستش

۸

معنی و مغزت بر آتش حاکمست

لیک آتش را قشورت هیزمست

۹

کوزهٔ چوبین که در وی آب جوست

قدرت آتش همه بر ظرف اوست

۱۰

معنی انسان بر آتش مالکست

مالک دوزخ درو کی هالکست

۱۱

پس میفزا تو بدن معنی فزا

تا چو مالک باشی آتش را کیا

۱۲

پوستها بر پوست می‌افزوده‌ای

لاجرم چون پوست اندر دوده‌ای

۱۳

زانک آتش را علف جز پوست نیست

قهر حق آن کبر را پوستین کنیست

۱۴

این تکبر از نتیجهٔ پوستست

جاه و مال آن کبر را زان دوستست

۱۵

این تکبر چیست غفلت از لباب

منجمد چون غفلت یخ ز آفتاب

۱۶

چون خبر شد ز آفتابش یخ نماند

نرم گشت و گرم گشت و تیز راند

۱۷

شد ز دید لب جملهٔ تن طمع

خوار و عاشق شد که ذل من طمع

۱۸

چون نبیند مغز قانع شد به پوست

بند عز من قنع زندان اوست

۱۹

عزت اینجا گبریست و ذل دین

سنگ تا فانی نشد کی شد نگین

۲۰

در مقام سنگی آنگاهی انا

وقت مسکین گشتن تست وفنا

۲۱

کبر زان جوید همیشه جاه و مال

که ز سرگینست گلخن را کمال

۲۲

کین دو دایه پوست را افزون کنند

شحم و لحم و کبر و نخوت آکنند

۲۳

دیده را بر لب لب نفراشتند

پوست را زان روی لب پنداشتند

۲۴

پیش‌وا ابلیس بود این راه را

کو شکار آمد شبیکهٔ جاه را

۲۵

مال چون مارست و آن جاه اژدها

سایهٔ مردان زمرد این دو را

۲۶

زان زمرد مار را دیده جهد

کور گردد مار و ره‌رو وا رهد

۲۷

چون برین ره خار بنهاد آن رئیس

هر که خست او گفته لعنت بر بلیس

۲۸

یعنی این غم بر من از غدر ویست

غدر را آن مقتدا سابق‌پیست

۲۹

بعد ازو خود قرن بر قرن آمدند

جملگان بر سنت او پا زدند

۳۰

هر که بنهد سنت بد ای فتا

تا در افتد بعد او خلق از عمی

۳۱

جمع گردد بر وی آن جمله بزه

کو سری بودست و ایشان دم‌غزه

۳۲

لیک آدم چارق و آن پوستین

پیش می‌آورد که هستم ز طین

۳۳

چون ایاز آن چارقش مورود بود

لاجرم او عاقبت محمود بود

۳۴

هست مطلق کارساز نیستیست

کارگاه هست‌کن جز نیست چیست

۳۵

بر نوشته هیچ بنویسد کسی

یا نهاله کارد اندر مغرسی

۳۶

کاغذی جوید که آن بنوشته نیست

تخم کارد موضعی که کشته نیست

۳۷

تو برادر موضع ناکشته باش

کاغذ اسپید نابنوشته باش

۳۸

تا مشرف گردی از نون والقلم

تا بکارد در تو تخم آن ذوالکرم

۳۹

خود ازین پالوده نالیسیده گیر

مطبخی که دیده‌ای نادیده گیر

۴۰

زانک ازین پالوده مستیها بود

پوستین و چارق از یادت رود

۴۱

چون در آید نزع و مرگ آهی کنی

ذکر دلق و چارق آنگاهی کنی

۴۲

تا نمانی غرق موج زشتیی

که نباشد از پناهی پشتیی

۴۳

یاد ناری از سفینهٔ راستین

ننگری در چارق و در پوستین

۴۴

چونک درمانی به غرقاب فنا

پس ظلمنا ورد سازی بر ولا

۴۵

دیو گوید بنگرید این خام را

سر برید این مرغ بی‌هنگام را

۴۶

دور این خصلت ز فرهنگ ایاز

که پدید آید نمازش بی‌نماز

۴۷

او خروس آسمان بوده ز پیش

نعره‌های او همه در وقت خویش

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 478
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۹۲۷
مثنوی معنوی ـ ج ۴ و ۵ و ۶ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۳۰۱
مثنوی معنوی ( دفتر پنجم و ششم )  بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۱۲۰

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۱۱/۰۵ - ۱۶:۳۰:۴۲
این آیه از قران که در این بیت مولانا آمده یک نکته پزشکی دارد که از چشم انسان پنهان می ماند .خداوند در قران می فرماید که کافران را پس از سوزاندن پوستشان پوست می رویانیم تا شکنجه را درک کنند .و این پژوهش های نوین بود که ثابت کرد که سوختگی ها چهار رده هستند و سوختن عمقی پوست باعث از بین رفتن گیرنده های درد و گرما و سرما می شود و شخص دیگر دردی نمی فهمد یعنی سوختگی های شدید دردی ندارند و برای این در قران فرموده است که پوست ها را باز می رویانیم . و این نشانه ای است که برای یک دل باورمند بسنده است .
user_image
Golnar Riahi
۱۳۹۶/۰۸/۰۵ - ۰۴:۲۷:۱۲
مصرع (خود ازین پالوه نالیسیده گیر) به "خود ازین پالوده نالیسیده گیر" عوض شود.
user_image
Golnar Riahi
۱۳۹۶/۰۸/۰۵ - ۰۴:۳۶:۴۵
مصرع (ننگری رد چارق و در پوستین) به " ننگری در چارق و در پوستین" عوض شود. نیکلسن و همچنین کلالۀ خاور.
user_image
نیما
۱۳۹۷/۰۲/۱۳ - ۲۰:۴۵:۴۲
سر آب چه بود آب ما صنع اوستصنع مغزست و آب صورت چو پوست"آب" با "اب" (به معنی پدر ) جایگزین شود. ممنون.
user_image
نیما
۱۳۹۷/۰۲/۱۳ - ۲۱:۳۳:۵۱
یاد ناری از سفینهٔ راستینننگری رد چارق و در پوستین"رد" با "در" جایگزین شود.
user_image
نیما
۱۳۹۷/۰۲/۱۳ - ۲۱:۳۷:۲۵
کبر زان جوید همیشه جاه و مالکه ز سرگینست گلحن را کمال"گلحن" با "گلخن" جایگزین شود.با تشکر فراوان.
user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۸/۰۷/۰۳ - ۰۲:۱۷:۲۹
ادامه دریافتهای دفتر پنجم مثنوی 12 حکایت ایاز و پوستین چوپانی 3این تکبر چیست؟غفلت از لباب منجمد، چون غفلت یخ زآفتاب1941حکمت خلوت ایاز با پوستین چوپانی دوری کردن از تکبر بود .مولانا تکبر را ناشی از دور ماندن از خرد و حقیقت می داند مانند دور ماندن یخ از آفتاب که وجودی برای خود می یابد اما وجودی سرد و مرده .چون خبر شد زآفتابش، یخ نماند نرم گشت و گرم گشت و نیز رانداما اگر از تکبر بیرون آید .اگر یخ در مقابل آفتاب قرار گیرد دیگر خودی او باقی نمی ماند و نرم و با حرارت و شتابان به حرکت و زندگی حقیقی می افتد و از سردی و مردگی بیرون می آید. چون ایاز آن چارقش مورود بودلاجرم او عاقبت محمود بود1959چون پوستین ایاز معطر به عطر دوست بود (مورود از ورد به معنای گل)سرانجام او عالی بود یا سرانجام او تبدیل شدن به خود سلطان محمود بود.هست مطلق ،کارساز نیستی ستکارگاه هست کن جز نیست چیست؟وجود مطلق نیست شده ها را می پروراند و این نیستی است که باعث فنا و وجود حقیقی می شود.بر نوشته هیچ بنویسد کسی ؟یا نهاله کارد اندر مغرسی؟روی کاغذ نوشته شده دیگر چیزی نمی توان نوشت.کاغذی جوید که آن بنوشته نبستتخم کارد موضعی که کشته نیست1962او به دنبال کاغذ سفید؛انسان بی تکبر،انسان نیست شده است.انسان جدا شده از خود و جاری در لحظهتو برادر موضعی ناکشته باش کاغذ اسپید نا بنوشته باش1963تا مشرف گردی از نون والقلمتا بکارد در تو تخم،آن ذوالکرمتفسیری زیبا برای آیه نخست سوره قلم سراسر لحظاتت مانند کاغذی سفید باش به دور از هر فکر و اعتقاد و خودی تا خداوند در تو بنویسد .در ادامه مولانا آدم را مانند ایاز می داند که خود را از خاک می داند و ابلیس را متکبر که متکبران به او اقتدا می کنند.کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روحarameshsahafian@