
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۱۰۶
۱
راز را اندر میان نه وامگیر
بنده را هر لحظه از بالا مگیر
۲
تو نکو دانی که هر چیز از کجاست
گر خطاها رفت آن از ما مگیر
۳
روستایی گر بوم آن توام
روستایی خویش را رستا مگیر
۴
چون مرا در عشقست ا کردهای
خود مرا شاگرد گیر ستا مگیر
۵
تو مرا از ذوق میگیری گلو
تا بنالم گویمت آن جا مگیر
۶
سوی بحرم کش که خاشاک توام
تو مرا خود لایق دریا مگیر
۷
از الست آمد صلاح الدین تمام
تو ورا ز امروز و از فردا مگیر
تصاویر و صوت


نظرات
mohsen
همایون