
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۸۲۰
۱
هی چه گریزی چندین یک نفس این جا بنشین
صبر تو کو ای صابر ای همه صبر و تمکین
۲
ما دو سه کس نو مرده منتظر آن پرده
زنده شویم از تلقین بازرهیم از تکفین
۳
هی به سلف نفخی کن پیشتر از یوم الدین
تا شنود چرخ فلک از حشر تو تحسین
۴
هی به زبان ما گو رمز مگو پیدا گو
چند خوری خون به ستم ای همه خویت خونین
۵
چند گزی بر جگرش چند کنی قصد سرش
چند دهی بد خبرش کار چنین است و چنین
۶
چند کنی تلخ لبش چند کنی تیره شبش
ای لب تو همچو شکر ای شب تو خلد برین
۷
هیچ عسل زهر دهد یا ز شکر سرکه جهد
مغلطه تا چند دهی ای غلط انداز مهین
۸
هر چه کنی آن لب تو باشد غماز شکر
هر حرکت که تو کنی هست در آن لطف دفین
۹
سرو چه ماند به خسی زر به چه ماند به مسی
تو به چه مانی به کسی ای ملک یوم الدین
تصاویر و صوت


نظرات
نادر..