
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۸۹۶
۱
نشاید از تو چندین جور کردن
نشاید خون مظلومان به گردن
۲
مرا بهر تو باید زندگانی
وگر نی سهل دارم جان سپردن
۳
از آن روزی که نام تو شنیدم
شدم عاجز من از شبها شمردن
۴
روا باشد که از چون تو کریمی
نصیب من بود افسوس خوردن
۵
خداوندا از آن خوشتر چه باشد
بدیدن روی تو پیش تو مردن
۶
مثال شمع شد خونم در آتش
ز دل جوشیدن و بر رخ فسردن
۷
در این زندان مرا کند است دندان
از این صبر و از این دندان فشردن
۸
از این خانه شدم من سیر وقت است
به بام آسمانها رخت بردن
تصاویر و صوت


نظرات