مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۹۵۸

۱

ساقیا چون مست گشتی خویش را بر من بزن

ذکر فردا نسیه باشد نسیه را گردن بزن

۲

سال سال ماست و طالع طالع زهره‌ست و ماه

ای دل این عیش و طرب حدی ندارد تن بزن

۳

تا درون سنگ و آهن تابش و شادی رسید

گر تو را باور نیاید سنگ بر آهن بزن

۴

بنگر اندر میزبان و در رخش شادی ببین

بر سر این خوان نشین و کاسه در روغن بزن

۵

عقل زیرک را برآر و پهلوی شادی نشان

جان روشن را سبک بر باده روشن بزن

۶

شاخه‌ها سرمست و رقصانند از باد بهار

ای سمن مستی کن و ای سرو بر سوسن بزن

۷

جامه‌های سبز ببریدند بر دکان غیب

خیز ای خیاط بنشین بر دکان سوزن بزن

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1070
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 727
عندلیب :

نظرات