مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۳۳۷

۱

هلا ساقی بیا ساغر مرا ده

زرم بستان می چون زر مرا ده

۲

به حق آن که در سر دارم از تو

چو خم را وا کنی سر سر مرا ده

۳

به دیگر کس مده آنچم نمودی

مرا ده آن و آن دیگر مرا ده

۴

سرش مگشا مگو نامش که آن چیست

اگر زهر است اگر شکر مرا ده

۵

از آن می جعفر طیار خورده‌ست

شدم بی‌دست چون جعفر مرا ده

۶

بپیما آن شرابی را که بویش

به از مشک است و از عنبر مرا ده

۷

سقاهم ربهم رطلی شگرف است

نهان از مؤمن و کافر مرا ده

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1317
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 862

نظرات

user_image
بیدار
۱۳۹۵/۰۲/۱۷ - ۱۹:۳۹:۵۶
عجیب است که عاشقان حاشیه نویسیی بز این غزل نکرده اند. ای حضرت عشق ای مولانا چه سعادتمندی که توئی ما را نیز بر طریق خود دار
user_image
منصور قربانی
۱۳۹۷/۱۲/۲۸ - ۱۷:۲۵:۰۶
مولانا بزیبائی منظور خود از شراب را که منطبق بر سوره های مبارکه المطففین و الانسان میباشد توضیح میدهدشراب سر بمهر .ختامه مسک.شرابی که ساقیش خود خداست .شرابی که مطهراست.هم پاکست وهم پاک کننده است.طوبی لهم و حسن ماب