
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۳۴۲
۱
خدایا مطربان را انگبین ده
برای ضرب دست آهنین ده
۲
چو دست و پای وقف عشق کردند
تو همشان دست و پای راستین ده
۳
چو پر کردند گوش ما ز پیغام
توشان صد چشم بخت شاه بین ده
۴
کبوتروار نالانند در عشق
توشان از لطف خود برج حصین ده
۵
ز مدح و آفرینت هوشها را
چو خوش کردند همشان آفرین ده
۶
جگرها را ز نغمه آب دادند
ز کوثرشان تو هم ماء معین ده
۷
خمش کردم کریما حاجتت نیست
که گویندت چنان بخش و چنین ده
تصاویر و صوت


نظرات
احد قربانی دهناری
عبد کریم
حمید رضا۴
حمید رضا۴