مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۳۷۸

۱

صد خمار است و طرب در نظر آن دیده

که در آن روی نظر کرده بود دزدیده

۲

صد نشاط است و هوس در سر آن سرمستی

که رخ خود به کف پاش بود مالیده

۳

عشوه و مکر زمانه نپذیرد گوشی

که سلام از لب آن یار بود بشنیده

۴

پیچ زلفش چو ندیدی تو برو معذوری

ای تو در نیک و بد دور زمان پیچیده

۵

نی تراشی است که اندر نی صورت بدمد

هیچ دیدی تو نیی بی‌نفسی نالیده

۶

گر بداند که حریف لب کی خواهد شد

کِیْ برنجد ز بریدن قلم بالیده

۷

گر بپرسند چه فرق است میان تو و غیر

فرق این بس که توی فرق مرا خاریده

۸

جرعهٔ کَن فَیَکون بر سر آن خاک بریخت

لب عشاق جهان خاک تو را لیسیده

۹

شمس تبریز تو را عشق شناسد نه خرد

بر دم باد بهاری نرسد پوسیده

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1340
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 875

نظرات

user_image
فرزام
۱۳۹۹/۰۸/۲۶ - ۱۵:۴۴:۵۷
حضرت مولانا بار دیگر خرد ابزاری را به چالش می کشد. خردی که پا به عرصه هایی می گذارد که در توانش نیست و بال وپر سیمرغ می خواهد که تا اوج پرواز کنی.