
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۵۹۹
۱
ای بر سر بازارت صد خرقه به زناری
وز روی تو در عالم هر روی به دیواری
۲
هر ذره ز خورشیدت گویای اناالحقی
هر گوشه چو منصوری آویخته بر داری
۳
این طرفه که از یک خم هر یک ز میی مستند
این طرفه که از یک گل در هر قدمی خاری
۴
هر شاخ همیگوید من مست شدم دستی
هر عقل همیگوید من خیره شدم باری
۵
گل از سر مشتاقی بدریده گریبانی
عشق از سر بیخویشی انداخته دستاری
۶
از عقل گروهی مست بیعقل گروهی مست
جز عاقل و لایعقل قومی دگرند آری
۷
ماییم چو کوه طور مست از قدح موسی
بیزحمت فرعونی بیغصه اغیاری
۸
ماییم چو می جوشان در خم خراباتی
گرچه سر خم بسته است از کهگل پنداری
۹
از جوشش می کهگل شد بر سر خم رقصان
والله که از این خوشتر نبود به جهان کاری
تصاویر و صوت


نظرات
کورش ایرانی اصل