
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۶۹۹
۱
ندارد مجلس ما بیتو نوری
که مجلس بیتو باشد همچو گوری
۲
بیایی یا بدان سومان بخوانی
ز فضلت این کرامت نیست دوری
۳
خلایق همچو کشت و تو بهاری
به تو یابد شقایقشان ظهوری
۴
تجلی کن که تا سرمست گردند
کنند اجزای عالم مست شوری
۵
چو دریای عتاب تو بجوشد
برآید موج طوفان از تنوری
۶
چو گردون قبول تو بگردد
شود جمله مصیبتها سروری
۷
خمش بگذار این شیشه گری را
مبادا که زند بر شیشه کوری
تصاویر و صوت


نظرات
بابک